رفتن به محتوای اصلی

مادران شهدا در جمع خبرنگاران تبریزی

1402/10/17

جمعی از خبرنگاران تبریز پای صحبت های مادران شهید مدافع حرم نشستند تا آن ها از صبوری خود بگویند.


 

رقیه غلامی؛ جمعی از خبرنگاران تبریز گرد هم آمدیم و پای صحبت های مادران شهید مدافع حرم نشستیم تا آن ها از صبوری خود گویند و ما گوش جان بسپاریم به روایت این اسوه های ایثار از فرزندان خود که به تاسی از حضرت زینب(س) صبوری پیشه کرده و به تاسی از حضرت ام البتین(س) فرزندان خود را راهی شهادت کردند.

خانم حمیده پاده بان؛ مادر شهید حامد جوانی در آغاز این نشست صمیمی متواضعانه با وجودی که سعی داشت بگوید حرفی ندارد و اتفاقی نیفتاده که من صحبت کنم، لب به سخن گشوده و می گوید: فرزندان من فدای فرزندان ام البتین(س).

همین سخن کوتاه و پر از معنا حلقه اشک چشمان همه شد تا بی قرار و مشتاق هریک از زاویه ای سوال کنند و کنجکاو زوایای مختلف زندگی این مادر شهید را  پیش از شهادت پسرش و پس از آن بشنوند.

این مادر شهید ادامه می دهد: حامد از همان کودکی عاشق اهل بیت(ع) و سیره آن ها بود و مدام می گفت چرا مادر من در زمان امام حسین(ع) نبوده ام و عاقبت نیز راهی را انتخاب کرد که اهل بیت(ع) ترسیم کرده بودند.

خانم پاده مان در خصوص رضایت خود در خصوص اعزام شهید جوانی به سوریه اشاره و بیان می کند: حامد از مدت ها پیش آماده شده و دوره های لازم این سفر را نیز در جاهای متخلف فراگرفته بود و زمانی که رضایت ما را گرفت هم به رده خود اعلام آمادگی کرده بود.

وی می افزاید: زمانی که رفتن خود را مطرح کرد من و پدرش گفتیم خوب فکر هایت را کرده ای، احساسی تصمیم نگیری، گفت نه من به رده خود نیز اعلام کرده و اعزام را مشروط به رضایت شما اعلام کرده اند.

خانم پاده بان ادامه می دهد: پدرش که رضایت داد از من نیز موقع برگشت از سهند به تبریز در ترافیکی که در مسیر بود رضایت گرفت و گفت: مادر فقط انتظار دارم وقتی شهید شدم استوار و صبور باشی و برای من گریه نکنی.

وی اضافه می کند: با وجودی که به خواستگاری رفته بودیم و قرار بود بله برون و عقد را برگزار کنیم حامد با این عنوان که می روم اگر برگشتم ان شالله ازدواج هم می کنم، رفت.

خانم پاده بان با اشاره به اینکه حامد لباس سبز آرامش به تن کرده بود اظهار می کند: لباس سبز پسرم همچون دو روی سکه است آرامش و وظیفه، وظیفه ای بر دوشش بود و آرامشی که با آن داشت و عاقبت هم در همین لباس و در دفاع از حریم آل الله به شهادت رسید.

وی به حضور شهید سردار قاسم سلیمانی بر بالین شهید حامد جوانی نیز اشاره و بیان می کند: سردار با دیدن وضعیت حامد بر روی تخت گریه کرد و پدر حامد گفت چرا سردار گریه می کنید، سردار برگشت و گفت؛ حامد هر کاری می توانست به خوبی انجام می داد و زود آمد و زود یاد گرفت و زود رفت.

فرزندانم فدای فرزندان ام البنین(س)/ دختران سوریه خواهران من

مادر شهید اکبر زوار جنتی نیز به علاقه فرزندش به آموزه های قرآنی و حفظ قرآن در کودکی اشاره و می گوید: همیشه اکبر قدردانی می کرد که او را حسینی بار آورده بودیم.

نرگس تقی زاده ادامه می دهد: اکبر زمانی که آماده شد به سوریه برود فرزندش خردسال بود و پیش از اینکه از ما رضایت بگیرد از عروسم رضایت گرفته بود و پس از آن از من و پدرش اجازه گرفت و رفت.

وی اضافه می کند: اکبر چندین بار به سوریه رفت و برگشت و به نام ماموریت می رفت و کسی اطلاعی نداشت ماموریتش کجاست و به ما هم سپرده بود به کسی حرفی نزنیم و آخرین باری که رفت با همسرش رفتند برای خانه شان مقداری خرید کردند و برگشتند.

خانم تقی زاده اضافه می کند: این بار رفتنش فرق داشت حتی وقتی دست داد دلم هوری ریخت و تا زمانی که خبر شهادتش را دادند آرام و قرار نداشتم.

وی به خبر شهادت شهید زوار اشاره و بیان می کند: پدر اکبر فرزند شهید را به پارک برده بود موقع برگشت از آنجا یکی از همکاران اکبر زنگ می زنند و اطلاع می دهند، وقتی که آمد به خانه دیدم قرار ندارد و با تلفنی که به خانه هم شد و سراغ او را گرفتند متوجه شدم برای اکبر اتفاقی افتاده است.

خانم تقی زاده اظهار می دارد: اکبر خودش این راه را انتخاب کرد و گفت مادر داعش در سوریه است و به خانم ها و دختران هم رحم نمی کنند دختران سوریه خواهران من هستند و به دفاع از آن ها می روم و این طوری شد که رفت و در این راه به شهات رسید.

وی به علاقه خود به فرزندش و ارتباط روحی با او نیز اشاره کرده و می گوید: صبح ها شهید پنج دقیقه به اذان بلند می شد و وضو می گرفت و چندین بار شده با صدای آب بلند شدم و دیدم وقت اذان است و آب باز نیست.

زمان اذان که فرا می رسد مادر شهید جوانی بلند شده و به نماز می ایستد و نشست خبرنگاران با این دو مادر شهید پس از نماز با یک عکس یادگاری در عکس ها و نوشته ها ثبت می شود.